• وبلاگ : نقطه سرخط
  • يادداشت : اقرب من حبل الوريد
  • نظرات : 2 خصوصي ، 6 عمومي
  • چراغ جادو

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + يه دوست 

    داستان قشنگي بود . اما كي كشف كرده كه اين ديالوگ بين كوه نورده وخدا صورت گرفته ؟ شايد جريان يه چيز ديگه بوده اصلا. از شوخي گذشته به نظر من مشكل اصلي ما اينسانها اين نيست كه وقتي واقعا با خدا مواجه ميشويم از دستورش سر پيچي ميكنيم . بلكه مشكل اصلي اينه كه تشخيص نميديم آيا طرف ما خداست و درخواستي كه از ما مي شود واقعا خواست خداست ؟ به نظر مي رسد پي بردن به اين نكته خيلي سخت است وگرنه اگر خدا مستقيما با انساني صحبت كند و طرف هم يقين كند كه مخاطبش خداست ديگر بعيد است كه سر پيچي كند آن در چنان شرايط مرزي اي كه شما توصيف كرده ايد . به هر حال چاره اي جز ايمان آوردن و صدا را خدا فرض كردن نداريم مثل اين كه

    .............................

    و او کمتر از يک متر با زمين فاصله نداشت. اين جمله تون اشتباه است . بايد بگوييد او بيشتر از يك متر با زمين فاصله نداشت يا اين كه او كمتر از يك متر با زمين فاصله داشت . شرمنده از فضولي

    پاسخ

    خيلي ممنون شما قشنگ خوندينش. نمي دونم شايد به خواب کسي اومده بهش گفته.....بله مشکل همينست که يقين نداريم خدايي هست فقط از سر عادت و تکرار است که خدا را عبادت مي کنيم انشالله به حق روزهاي آخر اين ماه عزيز اين معرفت و يقين در ما ايجاد شود البته من خودم را مي گويم شما که استاد ما هستيد. خيلي ممنون از نکته سنجتيون. اشکال بجايي بود. زنده باشيد