راستي چه كسي حرفهايي كه بين كوهنورد وخدا رد وبدل مي شد را شنيد كه انرا ثبت و به شماگفت ،شما هم از روي انساندوستي انرا در وبلاگ خودتان گذاشتيد، اگر طالب نقد هستيد جواب دهيد بسيار سپاسگزار خواهم شد.
سلام؟
خوبين؟
طاعات قبول.منو دعا ميكنين؟ برا قدر كه باز نشد خيلي از كامنت دوني ها. گرچه شما الان چن وقتي هس كه گمونم خيلي سرتون شلوغ تر از اين حرفاس كه بخواين دوستانتونو مشرف كنين و وبشون بياين... .بهرحال برا حلاليت اومدم
پست قبليم با عنوان خوزستان بود..خيلي وقت پيش نوشتمش. زماني هم که نوشتمش دم عيد بود. تو اين ايام نبود. اما امسال ميخواستم بمناسبت دفاع مقدس، 31 شهريور تو وبلاگم باشه. ميدوني چرا؟ چون مردممو فقط تو همين يه هفته به ياد دارند. بقيه سال رنج و نارسايي و درد و زخمهميخوام بخاط خوزستانم سكوت كنم!!رسم اينترنت انگار همينه... .
هرکي اومد گفت طولانيه، تکراريه ، وقت ندارم..... منم با خودم عهد کردم به "طووووووووووووووووووووووول" همه پرحرفياي تکراري اي که درباره "خوزستان" کردم حالا سکوت کنم. شايد تو اين مدت، کسي "وقت" کنه و دردامو بخونه.
داستان قشنگي بود . اما كي كشف كرده كه اين ديالوگ بين كوه نورده وخدا صورت گرفته ؟ شايد جريان يه چيز ديگه بوده اصلا. از شوخي گذشته به نظر من مشكل اصلي ما اينسانها اين نيست كه وقتي واقعا با خدا مواجه ميشويم از دستورش سر پيچي ميكنيم . بلكه مشكل اصلي اينه كه تشخيص نميديم آيا طرف ما خداست و درخواستي كه از ما مي شود واقعا خواست خداست ؟ به نظر مي رسد پي بردن به اين نكته خيلي سخت است وگرنه اگر خدا مستقيما با انساني صحبت كند و طرف هم يقين كند كه مخاطبش خداست ديگر بعيد است كه سر پيچي كند آن در چنان شرايط مرزي اي كه شما توصيف كرده ايد . به هر حال چاره اي جز ايمان آوردن و صدا را خدا فرض كردن نداريم مثل اين كه
.............................
و او کمتر از يک متر با زمين فاصله نداشت. اين جمله تون اشتباه است . بايد بگوييد او بيشتر از يك متر با زمين فاصله نداشت يا اين كه او كمتر از يك متر با زمين فاصله داشت . شرمنده از فضولي
سلام
بايد باور كنيم