شبکه اجتماعی پارسی زبانانپارسی یار

پيام

+ فتبارك الله احسن الخالقين
نسيم سحر
ماشاءالله هزار ماشاءالله.... خيلي نازه..
نسيم سحر
آره.. دستاش حال ميده براي گاز گرفتن... چشماشو برم .. ناز نازي من..
نسيم سحر
همون بهتر كه نيست حوصله ي جنازه كشي نداريم..
نسيم سحر
ممنون.. اتفاقا الان اين عكسو ديد ميگه مامان من اين منم.....:دي... سحر خيلي توپولو بود
نسيم سحر
خدا هر كي داره براش حفظش كنه و عاقبتشونو رو بخير...
*التيام
مثل اينه گرسنه اس چه چشم هايي چش نخوره
شبيه بچه گيه منه ميگيد نه عکسمو و ميزارم مقايسه کنيد P:
قبول حق باشه وقت نميکنم به خدا همون مطلبي که ميخوام بزارم رو حتي ترجمشو کامل کنم ولي چشم حتما ميزارم
البته ناگفته نماند توي اون عکس مکه من داشتم از خستگي ميمردم مثل ميت ها اوفتادم قيافمون يه ذره از اون بهتره (البته براي شوخي عرض کردم D: ) مهديار منو ديده ميتونيد ازش بپرسيد P:
بايد يه مقداري خاطره از فيزيک داشته باشيد :(
نه خودم رفتم انشالله قسمت هممون يه دفعه ديگه بشه بچه هاي پارسي بلاگ با هم بريم اوه اوه نه با هم نريم چون اگر با هم بريم چيزي از استخون همديگه هم دوستان باقي نميزارن :))
تمام اين حرفهايي که شما فرموديد يه نظريه است الان دانشمند هاي زيادي دقيقا روي همين مساله مشکل دارن که آيا زمان به يک باره پديد اومده يا اين زمان بصورت تدريجي داره شکل ميگيره دانشمندان دانشگاه ماساچوست در سال (تاريخشو يادم رفته)به روي يک زن انگليسي يه آزمايشي رو انجام دادن که خالي از لطف نيست که براتون تعريف کنم
اونها براي اولين بار اين زن رو هيپنوتيزم کردن ولي به جاي اينکه فقط به دوران کودکي اون ببرن خيلي قبل تر از اون بردن خيلي قبل تر از اين که به دنيا بياد دايما از زن سوالي پرسيده ميشد چيزي ميبيني زن ناله ميکرد دوباره از او پرسيد چيزي ميبيني ميگفت همه ج تاريکه تاريکه باز همينطور اون رو به عقب بردن زن گفت که منو به چاه نندازيد ناگهان سکوت هولناکي در بين دکتر ها اتفاق افتاد دکتر پرسيد چيکار نکنيم
؟گفت من مريض نيستم باور کنيد باور کنيد باز اون رو به قبل تر برگردوندن از اون پرسيدن چه اتفاقي افتاده گفت همه مريضا من ميترسم من ميترسم گفتن چه مريضيي اونجاهستش گفت نميدونم نميدونم اين چيه مادر و پدرم مردن من و برادر کوچکم فقط مانديم گفتن حال برادرت چگونه است گفت :
اون سالمه ولي تب شديدي داره ، سرفه با خلط خوني ميکنه ، درد سينه داره(علايم طاعون ريوي) برادرم رو کجا ميبريد اون مريض نيست ...
بخاطر وضعيت جسماني زن مجبور شدن اون رو به زمان حال بيارن
اين ماجرا انفجار بزرگي در علم بود که اين چي بود تمامي دانشمندان دست به دست ميدن که در آخر ميفهمن در زمان هاي خيلي قديم در لندن طاعون ريوي (خطرناک ترين نوع )و طاعون خيارکي متداول ترين تونع صورت ميگيره که شمار زيادي از مردم رو مبتلا ميکنه پايان اين بيماري به دست يک آهنگر بوده که شب فراموش ميکنه که تنور خود رو خاموش کنه و باعث ميشه که شهر در آتش بسوزه
و مردم کساني که بيمار ميشدن رو درون چاه ها ميندازن اون زن و برادرش جز کساني بودن که به درون چاه افتاده بودن برادر بيمار و دختري که مردم فکر ميکردند اون بيمار هستش رو درون چاه مينداختن
سوال اينجا پيش مياد آيا روح اين زن 2 باز زندگي کرده آيا هم اکنون که ما زندگي ميکنيم آيندگان و پيشينان به زدگي خود ادامه ميدن جالب اينجاست که اين زن رو به آينده هم ميبرنن :))
آيا تمامي انسان ها دوبار زندگي کردن ما در مفاهيم ديني مون هم به هم چنين چيزي اشاره شده اون هم السط هستش
ببخشيد من پشت سر هم تايپ ميکنم
ادامه بدم يا اينکه خسته شديد ؟
انگار خسته شديد :) بحث زمان اصلا بحث ساده اي نيست چون ترکيبي از علومه رياضي فيزيک شميي نجوم زيست شناسي فلسفه منطق و .... درک کردن اون اصلا راحت نيست :)
راحله-9
فتبارك الله احسن الخالقين..
هر کي مياد ميگه شبيه بچه گاي من بوده .....
نه من خوشگلتر اين بودم...
راحله-9
شبيه بچه گياي شما هم بوده آقا مهديار
نه من چشمام اين رنگي نبوده نبوده ... موهامم بور نبوده ........
موهاشو از كجا ديدي شما؟؟
راحله-9
چشماش عسلي . ..پس شكل..
به خوشگلي و ماهيه همه بچه هاي پيام رسانه..تازه دوستان اين جا بهتر و زيباترن...
من چشمام سبز بود ....
وااااااااااااااااااا..پس بگو چرا يكم.....
البته زير آفتاب کار ميکردم اونموقع ها ... تغيير رنگ داد شد خرماي
ئه اين جوريام ميشه؟؟ جل الخالق..اينو ديگه نشنيده بوديم..نمي شه حالا كاري كرد كه از خرمايي بشه آبي مثلا؟؟
چرا زياد زير آبي برين تو استخر ميشه آبي
چه جالب..ولي من خيلي زيرآبي كار ميكنم ولي آبي نشد
خب چشماتونو بايد باز کنيد با دست آبو هل بدين تو چشم ...
باشه فردا سر شما چشمامو باز مي كنم تا چشمام آبي شه
نسيم سحر
عجب راهكارهايي پيشنهاد دادند حاجي مهديار.. پيشنهاد مي كنم به دوستان به راهكارهايشان جامه ي عمل بپوشانند...
اين راه حل ها حاصل عمري جون کندن و زور زدن برا ريش در اوردنه
مهديار داشتيم بحث علمي ميکرديم ها با دمپايي پريدي وسط
پا برهنه اومدم .....
تازه دوستاني که ميگن ما شبيه اين بوديم هرچه زود تر اسناد و مدارک خود را به نشاني پيام رسان ارسال کنن دوستان داوري کنن :)
تا اون جايي که من يادم مياد پا برهنه جايي نميرفتي همش با دمپايي بودي
نسيم سحر
رتبه 0
0 برگزیده
467 دوست
محفلهای عمومی يا خصوصی جهت فعاليت متمرکز روی موضوعی خاص.
گروه های عضو
نسيم سحر عضو گروهی نیست
فهرست کاربرانی که پیام های آن ها توسط دبیران مجله پارسی یار در ماه اخیر منتخب شده است.
برگزیدگان مجله فروردين ماه
vertical_align_top