پيام
نسيم سحر
88/5/18
نسيم سحر
اخه... چقد كم... من كه خواسته هام خيلي زيادند خواهر جون
خانه ي خانواده
اي كاش من يك بنده بودم !
خانه ي خانواده
البته نه بقول مثلا خواجه ي شيراز كه مي گويد : (حافظ) از جور تو حاشا كه بگرداند روي _ من از آن روز كه در بند توام آزادم
خانه ي خانواده
چراكه در دعاي (حافظه) داريم : سبحان من لا يعتدي علي اهل مملكته ، سبحان من لا ...
نسيم سحر
چه جالب... من از آن روز كه در بند توام آزادم... خيلي قشنگ بود... البته من فقط اون دنيارو ازش خواستم اين دنيا كه هرچي ازش مي خواهيم بهمون نميده و از خيرش گذشتيم...
.: مهديار :.
نمي خواستم سياسيش کنم ولي دوست داشتم هاشمي و موسوي جفتشون جلوم بودن .... عقده کنکور بد دااعياد شعبانيه از دست داده رو روشون خالي ميکردم .... البته با خشانت نه ها ... با کنايه و تيکه انداختن بهشون
نسيم سحر
مگه كنكور قبول نشدين...
.: مهديار :.
نه ديگه اينقدر .... شايد تهران قبول نشم ... فقط تهران ميزنم انتخاب رشتمو .. اگه قبول شدم که هيچ ... اگه قبول نشدم سال بعد ....
نسيم سحر
به حول و قوه ي الهي انشالله كه قبول مشويد...